در حال بارگذاری ...
...

حافظه این یادداشت پیش از نگارش پر شده است از عکس‌های اجراهای عمومی نمایش"اولئانا" در خارج از کشور. به گواه این عکس‌ها نقاط اشتراک بین این اجراها و اجرای"علی‌اکبر علیزاد" از این نمایشنامه کم نیست. یک دفتر کار، یک میز و... جان کلام این که همه اتاق کار یک استاد دانشگاه را تصویر کرده‌اند. چیزی شبیه به همان که در اولین خوانش از این نمایشنامه در ذهن‌ها تداعی می‌شود. این یادداشت دلیل وجود این نقاط اشتراک را چنین می‌خواند:

حافظه این یادداشت پیش از نگارش پر شده است از عکس‌های اجراهای عمومی نمایش"اولئانا" در خارج از کشور. به گواه این عکس‌ها نقاط اشتراک بین این اجراها و اجرای"علی‌اکبر علیزاد" از این نمایشنامه کم نیست. یک دفتر کار، یک میز و... جان کلام این که همه اتاق کار یک استاد دانشگاه را تصویر کرده‌اند. چیزی شبیه به همان که در اولین خوانش از این نمایشنامه در ذهن‌ها تداعی می‌شود. این یادداشت دلیل وجود این نقاط اشتراک را چنین می‌خواند:

مهدی میرمحمدی:
نکته اول:
حافظه این یادداشت پیش از نگارش پر شده است از عکس‌های اجراهای عمومی نمایش"اولئانا" در خارج از کشور. به گواه این عکس‌ها نقاط اشتراک بین این اجراها و اجرای"علی‌اکبر علیزاد" از این نمایشنامه کم نیست. یک دفتر کار، یک میز و... جان کلام این که همه اتاق کار یک استاد دانشگاه را تصویر کرده‌اند. چیزی شبیه به همان که در اولین خوانش از این نمایشنامه در ذهن‌ها تداعی می‌شود. این یادداشت دلیل وجود این نقاط اشتراک را چنین می‌خواند:
آقای"ممت" نمایشنامه‌ای نوشته است تحت عنوان"اولئانا". او اثر خود را خلق کرده است و سپس این اثر در اختیار گروه‌های اجرایی در نقاط مختلف دنیا قرار گرفته است. همین فرآیند ظاهری خلق کردن در قواعد زیبایی شناسانه‌یِ‌ اثر نیز تاثیر می‌گذارد. دلیل وجود نقاط اشتراک در عکس‌ها از همین جا می‌آید. در تئاتر متن محور همه در ادامه‌یِ خلاقیت اولیه‌یِ نویسنده حرکت خود را آغاز می‌کنند. این نکته به معنای در سایه قرار گرفتن کارگردان نیست، اما نوع مواجه او با متن در مقابل چنین متونی متفاوت است با متون کلاسیک و با نقش کارگردان در گونه‌ی تئاتر اجرا محور. برای اثبات این نکته در یکی از سایت‌های جست‌وجویِ اینترنتی عکس‌هایی از یک نمایشنامه کلاسیک برای مثال اودیپ را جست‌وجو کنید. عکس‌ها گواه از تفاوت‌های عمده اجرایی می‌دهد.
دلیل این نکته را چنین می‌توان خواند:
الف ـ آثاری همچون آثار"ممت" هنوز در جایگاه آثار کلاسیک قرار نگرفته‌اند. ـ در این جا منظور از اثر کلاسیک، اشاره به یک مکتب تاریخی‌ای که در یک دوره زمانی مشخص وجود داشته ‌است نیست ـ آثار کلاسیک به آثاری گفته می‌شوند که در طول زمان می‌توانند به حیات خود ادامه دهند و امکان خوانش آن‌ها با بر هم خوردن شرایط زمانی و مکانی از بین نمی‌رود. این چنین‌اند، سوفکل، اوریپید، شکسپیر، ایبسن، استریندبرگ، تنسی ویلیامز و... اما آثار ممت هنوز در چنین جایگاهی قرار نگرفته‌اند. یکی از دلایلی که یک اثر کلاسیک می‌توانند از سد زمان و مکان عبور کنند این است که این آثار امکان خوانش‌های متفاوت را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند. در نتیجه این خوانش‌های متفاوت است که می‌توانیم با شکل متفاوت اجراییِ این نمایشنامه‌ها نیز روبرو شویم.
ب ـ نمایشنامه‌هایی همچون آثار"ممت" در پوسته و سطح ظاهری خود پیوندی با زندگی روزمره در زمان حال دارند. ـ این نکته لزوماً به معنی رئالیسم نیست. ـ گذر از این پوسته‌یِ ظاهری و تغییر آن در مرحله اجرا می‌تواند اثر را دچار تضادهای بنیادین کند و اجرا دچار نوعی عدم تعادل می‌شود. از همین رو آثار ممت در پوسته و ظاهر اجرا نیز در نقاط مختلف دنیا شبیه به هم به نظر می‌رسند. اما نکته اصلی این جاست که در گونه‌یِ تئاتر متن محور، متن نمایشی نقطه آغاز حرکت خلاقانه و به عنوان مرجع سایر عوامل گروه اجرایی قرار می‌گیرد. یکی دیگر از عواملی که باعث شده در پوسته ظاهری بسیاری از اجراهای نمایشنامه"اولئانا" در نقاط مختلف دنیا اشتراکات فراوانی را ببینیم، همین مرجع قرار گرفتن نمایشنامه است. نمایشنامه‌ای همچون"اولئانا" امکان تاویل محدودتری را نسبت به متن"اودیپ" در اختیار یک کارگردان قرار می‌دهد. اگر عکس‌ها گواه از وجود نقاط اشتراک میان اجراهای عمومی از نمایشنامه"اولئانا" در نقاط مختلف دنیا می‌دهد، دلیل این است که همه این اجراها یک مرجع ثابت دارند که همان متنِ دیوید ممت است که اتفاقاً این مرجع بنا بر طبیعت خود امکان خوانش‌های متفاوت و متضاد با اهداف اولیه خود را به کارگردان نمی‌دهد.
اما این نکته به معنی کم رنگ بودن نقش کارگردان نیست. در مواجه با چنین آثاری کارگردان امکان خوانش زیر متن‌های یک نمایشنامه را در اختیار دارد. در این گونه از تئاتر متن محور تفاوت کارگردان موفق با یک کارگردان غیر موفق به واسطه همین خوانش زیر متن ها مشخص می‌شود.
یکی از دلایلی که اجرای"علی‌اکبر علیزاد" از نمایشنامه‌"اولئانا" به این امکان دست پیدا می‌کند که ارتباطی سالم و بدون پارازیت با مخاطب خود برقرار کند، همین تشخیص کارگردان در انتخاب استراتژی درست در مواجه با چنین متنی است. در اجرای علیزاد نیز متن محورِ اجرا و مرجع دیگر عوامل قرار گرفته است. این که مخاطب چنین نمایشی بعد از دیدن آن به قدرت نمایشنامه‌یِ آن اشاره می‌کند و نه از ضعف کارگردان که نتیجه‌یِ انتخاب استراتژی درست کارگردان در مواجه با چنین متنی است.
اما اجرای علیزاد با تمام نقاط قوتی که دارد خالی از آسیب هم نیست که این یادداشت تصمیم دارد به یکی از آن‌ها اشاره کند.
نکته دوم:
"اولئانا" تقابل یک استادِ ـ مرد ـ دانشگاه است با یکی از دانشجویان ـ دختر ـ خود. در صحنه اول شرایط پیرامون زندگی این استاد باعث می‌شود که او با یک وقفه ذهنی روبه‌رو شود. در نتیجه این وقفه ذهنی او برای ساعتی فراموش می‌کند، بنا بر طبیعت زندگی در یک جنگ قدرت دائمی به سر می‌برد. در نتیجه این وقفه ذهنی، زبان استاد عریان می‌شود. جنگ قدرت در حوزه زبان خود را بروز می‌دهد. استاد دانشجوی خود را با کلام بمباران می‌کند. علایق او را زیر سوال می‌برد. خودش و ضعف‌هایش را نزد شاگردش عریان می‌کند. او در این وقفه ذهنی آموزشی دیگرگونه را برای شاگردش آغاز می‌کند و شاگردش بی حرکت در مقابل او نشسته است و فقط می‌آموزد. اما در صحنه دوم شرایط تغییر می‌کند. حالا شاگرد را می‌بینیم که در صحنه به حرکت در آمده است او را متهم می‌کند. وقفه ذهنی‌ای که در صحنه اول برای استاد رخ می‌دهد برای استاد هزینه‌هایی در بر خواهد داشت. در صحنه سوم علیزاد لباسی همچون لباس رزم به تن دختر دانشجو کرده است. حالا استاد در گوشه‌ای کز کرده و صحنه در اختیار دانشجوی‌ِ اوست. کار به جایی می‌کشد که در جایی از اجرا دانشجو پشت میز استاد می‌نشیند. تحلیل و اهداف علیزاد را از این طراحی حرکت کاملاً دریافت می‌کنیم. اما در نتیجه‌یِ این طراحی حرکت اتفاق دیگری نیز رخ می‌دهد و آن کم رنگ شدن جنسیت دانشجو است. در نتیجه این طراحیِ حرکت و طراحیِ ژست‌های بدنی و صوتی برای بازیگر نقش دانشجو او خیلی مردانه در صحنه دوم و سوم به جنگ استاد خود آمده است. جنگ قدرتی که ممت مطرح می‌کند در لایه‌ها و سطوح مختلف قابل بررسی و تحلیل است، اما یکی از مهمترین این لایه‌ها جنگی است که به واسطه جنسیت این دو شخصیت رخ می‌دهد، یعنی مرد بودن استاد و زن بودن دانشجو، از همین رو هیچ گاه نباید این دو شخصیت جایگاه جنسیتی خود را از دست بدهند. دانشجو در قدرتمندترین حالت ممکن هم باید یک زن باشد، اما در اجرای علیزاد شخصیت دانشجو هر چقدر به قدرت نزدیک‌تر می‌شود از جنس زنانه خود دور می‌شود و ژست‌های مردانه به خود می‌گیرد. اگر هر کدام از این دو شخصیت در جایگاه جنسیتی خود قرار می‌گرفتند، درگیری و انفجار نهایی متن بسیار تاثیرگذارتر می‌شد.
نکته سوم:
بازی"محمد جوزی" یکی از نقاط قوت این اجراست. این یادداشت اعتقاد ندارد که جوزی این بار بازی متفاوتی نسبت به تجربه‌های قبلی خود ارائه داده است، آن چه باعث درست بودن و دلنشین شدن بازی او در نقش این استاد دانشگاه می‌شود، طراحی زیر متن‌هایی است که برای این شخصیت انجام شده است. برای مثال وسواس او در نظم دادن به محیط کارش که در تقابل قرار می‌گیرد با بی‌نظمی و انفجار نهایی در این محیط. بازی محمد جوزی درست به نظر می‌آید چرا که فرآیند درستی را طی کرده است. ابتدا باید نقش را برجسته کرد تا بازیگر هم بتواندخود را نشان بدهد. در این صورت نقش است که خود را به بازیگر تحمیل می‌کند، اما در فرآیندی برعکس و غلط این بازیگر است که می‌خواهد خود را به نقش تحمیل کند که معمولاً نتیجه‌یِ این فرآیند غلط می‌شود مرگ بازیگر و اجرا. یکی از راه‌های برجسته کردن شخصیت نمایشی، طراحی و خوانش زیر متن‌هایی است که در قلمرو آگاهی نویسنده و متن نیست. علیزاد و گروه اجرایی این کار را در ارتباط با هر دو شخصیت انجام داده‌اند. اما این یادداشت اعتقاد دارد این طراحی و خوانش زیر متن‌ها در ارتباط با شخصیت استاد به هدف می‌نشیند، اما در ارتباط با شخصیت دختر دانشجو دچار آسیب می‌شود.